حسین جان اول از تو شروع میکنم میخوام از این روزهای تو بگم در نبود بابا. خب ما مجبور شدیم به خاطر اینکه بابا بهتر درس بخونه بیایم ایران البته یه علت مهمترش خود تو بودی که اونجا از تنهایی و بدون همباز ی بودن تقریبا داشتی به جنون میرسیدی یعنی واقعا دچار یه مشکلات اخلاقی خاصی شده بودی خلاصه ما اومدیم و اولش که تازه چشمت به همه دلتنگیهات افتاده بود و دور و برت شلوغ خیلی خوب بود و تو اصلا یادی از بابا نمیکردی اما الان که نزدیک به دو ماهه گذشته و کم کم از اون شور اولیه فروکش کردی کم کم داره یادت میاد که بابا نیست وای کافیه یه صبح تا شب خونه باشیم تا تو شب شروع کنی به بهانه گیری مامان چرا بابا نمیاد پس کی درسش تموم میشه خب زود بخو...